داستان♥♥قربانی سرنوشت♥♥«18»
داستان♥♥قربانی سرنوشت♥♥«18»

ساعت 5 صبح وقتی رسیدن عمارت هر کسی خسته و کوفته رفت اتاقش به غیر از کاترین.انگار بهش برق وصل کرده باشن.با این که خوابش میومد ولی خوشحال به نظر میومد.خب حقم داشت.وقتی بیدار شد ساعت 5 عصر بود«10 ساعت خوابید0__0».کاترین از روی تختش بلند شد و رفت سمت آینش.همش به اتفاق دیشب فکر میکرد.همش چشمای سوبارو میومد جلوی چشماش.کاترین شونه رو برداشت و شروع کرد به شونه کشیدن موهاش.داشت یه آوازی رو زیر لب میخوند.همین طور داشت موهاشو شونه میکرد یهو یه پی ام اومد.شونه رو گذاشت رو میز و گوشیشو برداشت.نانامی بود.نوشته بود«راس ساعت 7 یه بمب تو فضای مجازی میترکه».کاترین منظورشو نگرفت.بعد از این که موهاشو شونه کرد لباساشو عوض کرد ورفت سراغ لب تابش چون باید یه تحقیقی انجام میدادن اما یکم از تنهایی  میترسید.لب تابشو با یک خودکار و یه دفتر برداشت و برد پایین تو پذیرایی.اونجا لایتو نشسته بود و خیره شده بود به لب تاب کاترین.تا ساعت 7 همین طور داشت با لب تابش کار میکرد که یهو یه پیغامی به ایمیلش اومد.از طرف تائو بود.بازش کرد.همون فیلمی بود که تائو و نانامی دیشب از روشنا و کریس گرفته بودن.کاترین همین طور به مانیتور خیره شده بود و دهنش باز بود.لایتو از رو مبل بلند شد و رفت پشت کاترین.لایتو یکم ذوق زده به نظر میومد«منم جاش بودم ذوق زده میشدم با همچین سوژه ای».یهو یه پی ام اومد برای لایتو.گوشیشو در اورد و رفت اونورتر و بازش کرد.همون کلیپه بود.جفتشون داشتن این کلیپ رو میدیدن:

کاترین:اگه من اینو به آیاتو نشون بدم به نظرت باهام چیکار میکنه؟

لایتو:میندازتت تو تابوتش.

کاترین:اینکه نه ترس داره نه درد!!

لایتو:تابوت میخی پرفسور0__0

کاترین:داره؟

یهو آیاتو پیداش شد.کاترین وسایلشو جمع کرد تا از اونجا بره:

لایتو:کجا؟

کاترین:خب....میدونی...من..تحقیقمو انجام دادم باید برم یکم بخوابم.....یکمی هم خسته شدم و نمیخوام شبو تو اون تابوت بگذرونم

لایتو:تو که تازه بیدار شدی.

کاترین به حرفش گوش نداد دوید سمت اتاقش:

آیاتو:این چش بود؟

لایتو:فکر کنم به خاظر این کلیپ از تو ترسیده.خوش به حالت

آیاتو:کدوم کلیپ؟!؟

لایتو:برات فرستادم

آیاتو گوشیشو دراورد.وقتی کلیپ رو دید میخواست هر کی سمتش بود بکشه.لایتو هم دید هوا پسه در رفت تو اتاقش.او موقع سوبارو هم جلوش کم می اورد.ساعت 11 یهو نیکلاوس اومد تو اتاق کاترین:

نیکلاوس:کاترین زود لباس دبیرستانتو بپوش و بیا تو محوطه عمارت

کاترین:چرا؟ما باید ساعت 3 بریم دبیرستان.

نیکلاوس:رو حرف من حرف نزن.

بعد از اتاق کاترین بیرون رفت.کاترین هم لباساشو عوض کرد و رفت تو محوطه.داشت به گلای رز سفید نگاه میکرد که یهو چمش افتاد به آسمون.ماه کامل بود.همین طور داشت قدم میزد که یهو لایتو جلوش ظاهر شد:

لایتو:سلام بیچ-چان

کاترین:باز چیه؟

لایتو:من خیلی تشنمه.

کاترین:خب.....

لایتو:امشب ماه کامله.نمیدونم چرا هر وقت ماه کامل میشه ما خون آشاما خیلی تشنه میشیم.شاید به خاطر نور مهتابه شایدم نه

کاترین یه قدم رفت عقب.لایتو اومد سمتش و گرفتش.موهاشو زد کنار.صورتشو نزدیک گردن کاترین کرد.تا خواست دندونای نیششو تو گردن کاترین فرو کنه یهو یکی لایتو رو صدا زد:

......:لایتو ولش کن

لایتو صورتشو عقب کشید.نیکلاوس بود:

نیکلاوس:به نعفته ولش کنی!

لایتو:اگه این کارو نکنم؟

نیکلاوس:امشب ماه کامله.خیلی دوست داری منو تو جلد گرگ ببینی؟

کاترین:تو امشب تبدیل میشی؟

لایتو کاترینو ول کرد.نیکلاوس اومد نزدیک کاترین.دستشو گرفت و کشیدش سمت جنگل.وقتی رسیدن به تونل کاترین یک راست رفت تو زندان و درو قفل کرد.نیکلاوس داشت لباساشو در می اورد:

کاترین:هی داری چیکار میکنی؟

نیکلاوس:آبنبات قیچی.وقتی من تبدیل به گرگ میشم دوست ندارم لباسام پاره پوره بشه.

کاترین:یعنی میخوای جلوی من لخت کامل بشی؟

نیکلاوس:نگران نباش.یه شلوارک پام هست.

کاترین:خوبه!!راستی این زنجیرا و این بطری آب برای چیه؟

نیکلاوس:خب من اینارو به خودم وصل میکنم تا یهو نیام و زندان باز نکنم و نکشمت.من اون موقع کنترلمو از دست میدم.

کاترین:اوه.....چه بد!!!!

نیکلاوس اون زنجیرا رو به خودش وصل کرد.وقتی ماه رسید وسط آسمون ساعت 12 بود.همون موقع نیکلاوس داشت تبدیل میشد.صدای فریادش و خورد شدن استخوان هاش تو فضا پیچیده بود.کاترین داشت میمرد از ترس.همون موقع تبدیل به یه گرگ بزرگ شد.زنجیرا رو پاره کرد و اومد سمت زندان.کاترین رفت عقب.نیکلاوس سعی داشت کاترینو بکشه.تا خواست میله ها رو با دندوناش در بیاره یهو سوبارو پشت نیکلاوس پیداش شد.دمشو گرفت و به یه طرف پرت کرد.سوبارو قفلو شکست.تا خواست در زندانو باز کنه یهو نیکلاوس بهش حمله کرد.سوبارو رفت سمتش.نیکلاوس یه خنج زد به قفسه سینه سوبارو:

کاترین:سوبارو.....اون بطری رو بردار و روش خالی کن.

سوبارو یه نگاه به اطرافش انداخت.یه بطری افتاده بود رو زمین.اونو برداشت و خالی کرد رو نیکلاوس.نیکلاوس مثل یه گربه که بهش آب پاشیده باشی فرار کرد. کاترین در زندانو باز کرد ورفت سمت سوبارو:

کاترین:اوه خدای من....چه بلایی سرت اومده؟

سوبارو:چیزی نیست.

کاترین:چیزی نیست؟این یه زخم عمیقه.

سوبارو:یادت رفته من یه خون آشامم.زخمای من زود خوب میشن.مثل وقتی که از توی استخر شاهپسند تو رو بیرون اوردم.یادت نیست؟

کاترین:همه ی این دردسرا تقصیر منه!

سوبارو:نه اینطور نیست.

کاترین سوبارو رو بغل کرد.یهو صدای دست زدن یه نفر بلند شد:

......:آفرین...آفرین......واقعا واقعا.......حال به هم زن بود!

سوبارو:خودتو نشون بده لایتو

لایتو از تو تاریکی اومد بیرون:

کاترین:تو اینجا چیکار میکنی؟

لایتو:اومدم این صحنه حال به هم زدنو ببینم.

سوبارو:نه خودت نیستی!

سوبارو و کاترین از اونجا رفتن.تو دبیرستان همه دانش آموزا گوشیاشون دستشون بود و شوک زده بودن.روشنا تازه رسیده بود اونجا:

کاترین:اوه همه دیدن!

سوبارو:همون کلیپ بوسه روشنا و کریس؟

کاترین:آره.تو هم دیدی؟

سوبارو:آره تائو برام فرستاد

اون روز کریس نیومده بود.چون اونشب ماه کامل بود و اون مجبور بود از جمعیت فاصله بگیره تا به کسی آسیب نرسونه:

روشنا:کاترین آجی اینجا چه خبره؟

کاترین:چرا از کریس نمیپرسی؟

روشنا:اون تو جنگله.گفت باید تبدیل بشه و از این جور چیزا.نیومد.

کاترین:پس بهتره بری از نانامی بپرسی.هه هه هه هه

روشنا رفت پیش نانامی و تائو:

روشنا:نانامی!!!

نانامی:چیه عزیزم!!!!

روشنا:اینجا چه خبره؟

نانامی:بهش بگیم تائو؟

تائو:بگیم!

نانامی گوشیشو دراورد و اون کلیپو براش گذاشت.روشنا همین طور متعجب و خجالت زده داشت اون کلیپو میدید.سوبارو و کاترین همین طور داشتن نانامی،روشنا و تائو رو میدیدن و میخندیدن که یهو کاترین چشمش افتاد به گوشیش.لایتو براش اس ام اس فرستاده بود.نوشته بود«بیا تو آزمایشگاه........تنهــــــــــا»کاترین جوری که سوبارو نفهمه رفت سمت آزمایشگاه.خیلی خلوت بود.کاترین رفت تو آزمایشگاه.لایتو کنار یه میزی ایستاده بود:

کاترین:چیه؟

لایتو:بالاخره اومدی.کم کم گفتم خودم بیام.

کاترین:کارتو بگو

لایتو:من از تو یه کلیپی دارم که فکر نکنم دوستات خوششون بیاد ببینن

کاترین:چه کلیپی؟

لایتو اون شب که سوبارو کاترینو بوسید از جفتشون فیلمبرداری کرده بود:

کاترین:تو اونو به کسی نشون نمیدی.مگه نه؟

لایتو:به یه شرطی.

کاترین:چی؟

لایتو:منو ببوسی!

کاترین:چـــــی؟عمرا.اصلا میدونی چیه؟نشونش بده.عشق واقعی رسوایی نداره.

لایتو:جدا؟

کاترین:بله،جدا!!!

کاترین رفت سمت در.تا خواست درو باز کنه لایتو دستشو گرفت و به طرف خودش کشید و بوسیدش.کاترین سعی داشت خودشو از لایتو جدا کنه.آخرش با کلی زور خودشو از لایتو جدا کرد.انگشتاشو گذاشت رو لباش.بعد یه سیلی محکم به لایتو زد:

کاترین:تا حالا حسودی مثل تو ندیده بودم.

بعد از اونجا رفت.اونشب اصلا با لایتو حرف نزد.نه تو دبیرستان نه تو ماشین نه تو عمارت.وقتی رسیدن عمارت کاترین جلوی در ایستاد:

شو:هی چرا جلو در ایستادی؟برو کنار.من خستم

ریجی:این کارت برای چیه کاترین؟

کاترین:میخواستم یه چیزی بگم که همتون باید بشنوید

آیاتو:زود بنال!!!

کاترین:لایتو بیا جلو.

لایتو رفت سمت کاترین.کاترین کرواتشو گرفت.یه قیافه گول زنک به خودش گرفت.بعد با پا محکم زد تو شکمش و کلشو به دیوار کوبید:

کاترین:از متنفرم بیچ-چان

کاناتو:جان!؟!!؟!؟!

سوبارو:دوست دختر خودمه!

کاترین رفت تو عمارت یک راست رفت تو اتاقش.نیکلاوس یهو اونجا پیداش شد.یه شنل انداخته بود رو خودش و داشت از خنده منفجر میشد:

نیکلاوس:ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها ها

لایتو:کوفت آی سرم

نیکلاوس:خاک عالم تو سرت!ها ها

سوبارو:تو چرا اینجوری؟

نیکلاوس:وقتی به هوش اومدم دیدم وسط جنگلم یه شنل هم رومه.منم حال نداشتم برم تو تونل و لباس بپوشم.حالا هم دلم میخواد برم سه روز بخوابم.امیدوارم  با اون دل دردت بهت خوش بگذره ها ها ها ها

همشون رفتن گرفتن خوابیدن.البته من بعید میدونم لایتو با اون بلایی که کاترین سرش اورد خوابش ببره.کاترینم راحت گرفت خوابید.

.

.

.

برای قسمت بعدی 17 نظر کافیه.


نظرات شما عزیزان:

روشنا
ساعت9:15---14 تير 1395
ایییییییی جااااانم عالییییییییییییی بود مثل همیشه خخخخ ای خدا بکشتت لایتو تاعو جان نانامی جان خب چرا فیلم میگیرید؟؟من باید این وسط از خجالت آب شم و آجی لفطا بگذار من این آیاتو رو اذیتش کنم خخخخخ
پاسخ:خخخخخخخخخ


♥selena❤
ساعت20:14---13 تير 1395
مثل همیشه خوجمل بود ولی واقعا ایول خیلی باهال زدی
پاسخ:خواهش میکنم.آره خودمم حال کردم


نانامی
ساعت19:01---13 تير 1395
عالللییییی بود بعدا نظرارو کامل میکنم .خیلی قشنگ نوشتی.
پاسخ:خواهش میکنم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 13 تير 1395 ] [ 12:14 ] [ katrin ] [ ]
LastPosts